نزدیک ظهر، مجید و مهدی به بانه می رسند. مسئول سپاه بانه، هرچه اصرار می کند که «جاده امن نیست و نروید.» از پسشان برنمی آید. آقا مهدی می گوید «اگرماندنی بودیم، می ماندیم.» وقتی می روند، مسئول سپاه، زنگ می زند به دژبانی، که «نگذارید بروند جلو.» به دژبان ها گفته بودند«همین روستای بغلی کار داریم. زود برمی گردیم.» بچه های سپاه، جسد هایشان را، کنار هم، لب شیار پیدا کردند. وقتی گروهکی ها، ماشین را به گلوله می بندند، مجید در دم شهید می شود، و مهدی را که می پرد بیرون، با آرپی جی می زنند.
نتیجه گیری:
داشتن سرداران جوان در جنگ یک معنا و مفهوم دارد:
برای دفاع از آرمان ها از هیچ چیزی باکی نداریم
و برای رسیدن به هدف از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کنیم...
تاریخ : جمعه 93/10/19 | 9:58 عصر | نویسنده : حسن رضاترابی | نظرات ()